loading...
استارت اپ خلاقانه
استارت اپ نویس بازدید : 102 یکشنبه 23 تیر 1398 نظرات (0)

فریلنسر یا آزادکار همانند یک نفر کارمند می باشد اما در ازای زمان مثلا یک سال متعهد نمی باشد بلکه برای در طول انجام یک پروژه طراحی سایت ، گرافیک ، سئو یا... می باشد. این سبک ارتباط با دورکاری از نظر تعهد زمانی که مطرح شد تفاوت دارد.

وب سایت فریلنسر به عنوان بزرگترین وبسایت در زمینه دورکاری در جهان فعالیت میکند. این وبسایت شرایطی را برای برقراری ارتباط بین کارفرما و متقاضی به وجود می آورد که خود به عنوان یک واسطه فعالیت میکند. شما میتوانید هم به عنوان یک جوینده کار یا فریلنسر و کارفرما در وبسایت ثبت نام کنید.
وب سایت Freelancer به عنوان یک ضامن بین انجام دهنده کار و کارفرما قرار میگیرد و با گرفتن درصدی از قیمت پروژه بین این شخص، کسب درآمد میکند. برای کارفرما و انجام دهنده کار انواع مختلف پلنهای پیشنهادی وجود دارد که هر کدام براساس نیاز خود میتوانند یکی از آنها را انتخاب کنند.

اگر به عنوان یک فریلنسر فعالیت میکنید برای نقد و پرداخت دستمز خود نیاز است تا به یک حساب بین المللی دسترسی داشته باشید که این مورد یکی از مشکالت کاربران فعال در وبسایت فریلنسر میباشد.
پونیشا نمونه ی داخلی این استارتآپ است که همچنان با وجود ایرادات زیاد در سیستمش بدون رقیب به کارش ادامه میدهد.

این ایده ی استارتاپ گرافیست آزاد از کجا اومد و چجوری خلق شد؟


داستان از روزی شروع شد که برای اولین بار توی یه نمایشگاه خیلی بزرگ توی مصلای تهران یه غرفه گرفته بودم. از یک ماه قبل از نمایشگاه، کار آماده سازی محصول، دکور غرفه و طراحی کارت ویزیت و رو شروع کردم و فکر میکردم سه هفته ای همه چی آماده میشه، ولی قضیه به همین راحتی ها نبود. دو هفته گذشته بود و من هنوز دنبال گرافیست و قیمت گرفتن و طراحی های اولیه و اینا بودم. به حدی کار کند پیش میرفت که من مجبور شدم چهار تا گرافیست رو وارد قضیه بکنم که بتونن توی یک هفته ی آخر اون ماه کار ها رو طراحی کنن و نتیجه یه چیز افتضاحی شد. نمایشگاه ۴ روز بود و من ۲ روز اول نمایشگاه نه تنها دکور غرفه و بنر و اینا نداشتم، بلکه حتی کارت ویزیت هم نداشتم. توی غرفه نشسته بودم و مردم رو نگاه میکردم. حالا داستان چی بود:

هر چهار گرافیستی که داشتن باهام کار میکردن جزو حرفه ای ترین ها توی زمینه ی کاری خودشون بودن، از طرفی منم از یک ماه پیش کار رو شروع کرده بودم و پول کافی هم داشتم که کارها رو بفرستم چاپ خونه. فقط یه مشکلی وجود داشت. ساختار همکاری کار فرما و طراح گرافیست مشکل داشت. من واسه اینکه گرافیستی که سلیقه ش رو دوست داشته باشم رو پیدا کنم، با ۱۰ تا گرافیست حرف زدم و نمونه کار دیدم که کلی وقتم رو گرفت. بعد برای هر کدوم از کارها (بنر و کاتالوگ و کارت ویزیت و UI اپلیکیشن و) کلی طرح اولیه زده شد و رفت و برگشت تا تایید شد. بعد چون چهار نفر گرافیست کار میکردن، هیچ هارمونی ای بین کارها وجود نداشت و هیچیم به هیچیم نمیخورد. در کل به این نتیجه رسیدم که ساختار همکاری کارفرما و گرافیست ها مشکل داره.

این رو به عنوان جرقه ی اول در نظر بگیرید.

جرقه ی دوم زمانی توی سرم خورد که فهمیدم تعداد گرافیست ها (یا حداقل کسایی که خودشون رو گرافیست معرفی میکنن) خییییلیییی بیشتر از نیاز بازاره و این قضیه باعث نارضایتی خود گرافیستا شده. با یکی از گرافیستهای خیلی خفن مملکت که استاد دانشگاه هم هست حرف میزدم. میگفت:

هر کی که یه کم فوتوشاپ و الستریتور بلده، اسم خودش رو گذاشته گرافیست و پروژه میگیره بدون اینکه هیچ دانشی از طراحی و یا خلاقیت های بصری و  داشته باشه. از طرفی این افراد با یه قیمت خیلی کمتری نسبت به حرفه ای ها کار میکنن. پس پروژه های بیشتری میگیرن. که همین اتفاق باعث شده که اولا بازار کار گرافیست های حرفه ای خراب بشه و دوما تمام المان های گرافیکی که توی سطح شهر میبینیم طرحهای دزدی و غیر خلاقانه و بد قواره و بی هارمونی باشه و چهره ی شهر رو خراب کنه و انتظار و درک مخاطب رو نسبت به یک طرح گرافیکی بیاره پایین (یا پایین نگه داره) و همین قضیه باعث رکود طراحی گرافیک در کشور شده.

جرقه ی سوم روزی خورد که از کارم استعفا دادم و بعد از یه مدت تصمیم گرفتم دنبال کارهای فریلنسری بگردم و با چنتا سایت فریلنسری خیلی خلاق آشنا شدم.

و جرقه ی چهارم هم این بود که فهمیدم شرکت های بزرگ واسه کارهای گرافیکیشون گرافیست استخدام نمیکنن، بلکه مسابقه میذارن و جایزه ش رو همون قیمتی میذارن که اگه طرح رو بدن به یه گرافیست حرفه ای باید بهش پرداخت کنن. مثلا یه بنر میخوان، قیمت طراحی بنر ۲ میلیون تومنه، یه مسابقه میذارن که هر کی بهترین طرح رو برای این بنر بزنه بهش ۲ میلیون تومن میدیم. و اینجوری ۱۰۰ تا طرح براش فرستاده میشه و اون شرکت، بهترین طرح رو انتخاب میکنه و همون پول رو هم میده. (البته توی این جور مواقع، گرافیست علاوه بر اون پول، چنتا چیز دیگه رو هم به دست میاره. مثل رزومه و اعتبار برنده شدن توی یک مسابقه و کار با یه شرکت بزرگ)

این چهار تا جرقه باعث شد که این ایده به ذهنم برسه.

شرح ایده ی استارتاپ برای گرافیست های آزاد

یه سایت که توش کارفرما میاد و پروژه ش رو تعریف میکنه. مثلا “من یه کارت ویزیت میخوام برای یه خانم وکیل. ترجیحم اینه که از رنگ های آبی و سفید استفاده بشه و مخاطبم آدم های خیلی پولدار هست و کل بودجه ای که برای این کار حاضرم بدم ۵۰۰ هزار تومن هست و برای این کار ۲ هفته بیشتر وقت ندارم.” این پروژه روی سایت قرار میگیره و مثلا ۳۰۰۰ نفر گرافیست عضو سایت این رو میبینن و مثلا ۱۰نفرشون با شرایط پروژه اوکی هستن و یه طرح اولیه میزنن و میفرستن و کارفرما همه ی طرح ها رو میبینه و از بینشون انتخاب میکنه و در این صورت اون گرافیست برنده ی این پروژه میشه و میتونه این پروژه رو بگیره و طراحی نهایی رو انجام بده و پول رو بگیره.

این ایده چنتا مزیت داره:

1.     کارفرما دیگه وقت نمیذاره که خودش گرافیست پیدا کنه.

2.     کارفرما میتونه از بین ۱۰ تا طرح اولیه، یکی رو انتخاب کنه و اینجوری طرح رضایت بخش تری رو دریافت میکنه.

3.     از طرفی، بعد از چند وقت گرافیست حرفه ای از گرافیست آماتور جدا میشن. (البته توی این سایت پروژه برای همه هست. یعنی ممکنه یک نفر یه کارت ویزیت ۵۰ هزار تومنی بخواد که این پروژه رو آماتور ها روش رقابت میکنن و یا ممکنه یه نفر دیگه یه کارت ویزیت ۲ میلیونی بخواد که این رو گرافیست های خیلی خفن برنده میشن.)

4.     بین گرافیست ها رقابت ایجاد میشه و گرافیست آماتوره سعی میکنه خودش رو بالاتر بکشونه و گرافیست حرفه ایه تلاش میکنه که کارهای خودش رو شاختر کنه که همین امر باعث میشه کم کم سطح طرح های گرافیکی ای که توی مملکت زده میشه بالاتر بره.

کلی مزیت های دیگه هم داره که دیگه چون نمیخوام مطلب زیادی بلند بشه اینجا نمی نویسم. فقط بدونید روی هر ایده ای میشه ساعت ها و روزها و هفته ها حرف زد که نه من اینقدر وقت دارم که همشو اینجا بنویسم و نه شما اینقدر وقت دارید که همشو بخونید. پس بریم سراغ روش پیاده سازی.

گرافیست ها میتونن تاثیر خیلی زیادی روی روحیه، خلق و خو و حتی خلاقیت آدم های یک کشور داشته باشن.

حالا چیکار کنیم: من بودم این ایده ی استارتاپی رو چجوری پیاده میکردم؟

تا الان در مورد ایده حرف زدیم. حالا بریم سراغ اینکه اگه من (محمد نورسی) بودم با این ایده چیکار میکردم. اینم بگم که برای شروع به کار هر ایده ای ۱۳۵۹۰۵۳ راه وجود داره. شایدم یه کمی بیشتر. این فقط یه راهشه. شما اگه خواستید این ایده رو پیاده کنید، حتما راه خودتو رو برید. من راه خودم رو نوشتم که فقط بهتون ایده بده.

قدم صفرم: توی این ایده ی استارتاپ با خودم چند چندم؟

من هرگز وارد ایده ای نمیشم که صرفا فقط پول توش باشه. و همیشه به سمت ایده های ارزش آفرین میرم. ایده هایی که یه تغییری ایجاد کنن و یه تاثیر مفیدی روی سیستمی که توش زندگی میکنم بذارن. این ایده جفت این ویژگی ها رو داره. هم میشه پول خوبی از توش در آورد و هم میشه یه تغییر بزرگ توی صنعت طراحی گرافیک در ایران داد. پس من با این ایده اوکی هستم و میتونم ازش انگیزه و انرژی بگیرم و چشم انداز و حس خوبی نسبت بهش دارم.

قدم اول: تجزیه و تحلیل ایده و جمع آوری اطلاعات

توی این قدم سعی میکنم اطلاعات جمع کنم که ببینم چی به چیه.

قبل از هر چیز میرم سراغ دوستای گرافیست و یا دوستایی که میدونم پروژه های گرافیکی دارن و این ایده رو باهاشون مطرح میکنم و ازشون مشورت میگیرم و ایده رو یه صافکاری میکنم. بعد شروع میکنم به سرچ کردن توی اینترنت که ببینم طرح های مشابه خارجی یا داخلی داره یا نه. این ایده نمونه ی داخلی نداره ولی چنتا نمونه ی خارجی داره به اسم های DesignCrowd و CrowdSpringشاید نمونه های دیگه ای هم داشته باشه که من پیدا نکردم. این دو تا نمونه ی خارجی خیلی میتونن در چینش ساختار سایت و فرآیند کار کمکم کنن. حالا من یه نمونه ی موفق جلوی چشمم دارم که میتونم ازش الهام بگیرم.

در مورد مدل مالی باید عرض کنم که میشه پورسانتی و درصدی از هر پروژه پول گرفت، میشه از دیزاینرا واسه عضویت ویژه پول گرفت، میشه تبلیغات بعضی طراحای خفن تر رو توی سایت کرد و کلی مدل های مالی دیگه که از الان نمیریم سراغشون. فقط میدونیم که کلی مدل مالی پیدا و کلی مدل مالی پنهان توی این پروژه وجود داره. (این پروژه یه مدل مالی خیلی عجیب و غریب و پنهان داره که میتونه درآمد سایت رو چند برابر کنه. ولی چون یه کمی ناجوانمردانه ست اینجا نمیگمش، بدآموزی داره  )

کار بعدی ای که میکنم اینه که دور و برم رو نگاه میکنم ببینم چه فرصت های مرتبطی وجود داره برام. مثلا من حداقل ۱۰ تا رفیق دیزاینر دارم که میتونن اولین اعضای سایتم باشن. چنتا شرکت طراحی رو هم میشناسم. از طرفی کلی شرکت ها و استارتاپا رو میشناسم که همشون کلی کار گرافیکی دارن. پس برای شروع مشکل پروژه و گرافیست ندارم. پس تقریبا “باتل نک” (عامل مشکل زا یا همون گیر و گور اصلی و سرنوشت ساز) ندارم. میتونم کار رو شروع کنم.

سوال: من میخوام این کار رو شروع کنم و این امکانات رو ندارم، چیکار کنم؟

فرصت سازی و کشف فرصت ها به خلاقیت نیاز داره. شما باید فکر کنید و ببینید این امکانات رو با توجه به فرصت هایی که دور و برتون هست چجوری میتونید خلق کنید. مثلا واسه گرافیست من میتونم شماره تماس کلی گرافیست رو از اینترنت و یا از دوستام پیدا کنم و باهاشون مذاکره کنم و متقاعدشون کنم که بیان و باهام همکاری کنن. برای گرفتن پروژه هم میتونم از دوستان و فامیل و  که بیزینس دارن و یا توی یه شرکتی کار میکنن خواهش کنم که اگه طرح گرافیکی ای لازم داشتن بهم بگن.

فراموش نکنید که برای شروع یک استارتاپ در ۹۰ درصد مواقع شما به تیم فنی و طراحی سایت و اپلیکیشن و  نیاز ندارید. هرگز، تاکید میکنم، هرگز برای شروع و تست یک استارتاپ، خودتون رو درگیر تشکیل تیم فنی و  نکنید. هیچ استارتاپی با تولید محصول شروع نمیکنه، بلکه با تست بازار و تست ایده شروع میکنه. (یه سری استارتاپ ها هستن که جزو اون ۱۰ درصد هستن و قضیه ی اونا فرق میکنه. تست ایده در گرو طراحی سایت یا اپلیکیشن و  هست)

قدم دوم: تحلیل رقبا

این قدم رو من همیشه انجام میدم ولی واقعیت اینه که چه رقیب باشه و چه نباشه من کار رو شروع میکنم. من رقبا رو تحلیل میکنم که فقط یه سری ایده های از بازار و اتفاقاتی که در این حوزه توی مملکت داره میوفته به دست بیارم.

توی این زمینه یه سری سایت فریلنسر وجود داره (مثل پونیشا) که دارن روی دلالی پروژه های برنامه نویسی و اینا کار میکنن و موفق هستن تقریبا. این نشونه ی خیلی خوبیه. یعنی مشتریهای شما (فراموش نکنید که این ایده دو دسته مشتری داره، هم طراح ها و هم کارفرماها مشتری شما هستن) با این مدل کسب و کار آشنا هستن و از طرفی میدونید که بازار این قضیه وجود داره و دیگه لزومی نداره شما بازار سازی کنید.

پس تا اینجا همه چی خوب پیش رفته. بریم سراغ قدم بعدی.

قدم سوم: بررسی نیازهایی که دارم یا ممکنه در آینده باهاش مواجه بشم

واسه شروع این پروژه من به یه سری مشتری (هر دو نوعش) نیاز دارم و یه کانال تلگرام. همین 

در آینده هم به یه سری امکانات نیاز دارم که چون چیزهای عجیب غریبی نیستن و همشون قابل دستیابی هستن پس اصلا بهشون فکر نمیکنم و فقط میرم جلو.

(بعضی از ایده ها هستن که نیاز به یه سری امکانات عجیب غریب دارن. مثلا استارتاپ تاکسی هلیکوپتری که توی دبی اجرا شد به ده ها فروند هلیکوپتر و فرودگاه و میلیون ها دلار سرمایه نیاز داره. ولی ایده ی الان ما چیز خاصی نمیخواد. سایت و تیم و محل استقرار تیم و مارکتینگ و اینا میخواد که همش قابل دستیابی هست. پس فعلا بهشون فکر نمیکنیم و رهاشون میکنیم که ذهنمون رو درگیر نکنه.)

قدم چهارم: ساخت MVP یا همون “حداقل محصول پذیرفتنی” و شروع فروش

نتیجه تصویری برای فریلنسر

برای شروع این ایده، همونجور که گفتم به مشتری (هم طراح و هم کارفرما) و یه کانال تلگرام نیاز دارم:

1.     قبل از هر چیزی میرم و تمام توضیحات مربوط به فرآیند کار رو مینویسم که برای خودم کامل واضح باشه. مثلا کارفرما واسه ثبت سفارش باید چه اطلاعاتی به من بده. نوع طرحی که میخواد، رنگ های پیشنهادیش، نوع کسب و کار کارفرما، پولی که میخواد بده، زمانی که باید طرح به دستش برسه و . بعد از گرفتن پروژه از کارفرما چه باید کرد؟ طراح چیکار باید بکنه و  یعنی کل فرآیند کار رو روی کاغذ میکشم و توی یه فایل مینویسم و به عنوان اولین پست کانال تلگرامم میذارمش و پینش میکنم اون بالا که هر کی اومد ببینتش.

2.     با هر گرافیستی که میشناسم حرف میزنم و کل ایده رو براش توضیح میدم و میارمش توی کانال عضوش میکنم.

3.     شروع میکنم به تبلیغات برای گرفتن پروژه از طرف کار فرما. این کار رو میتونم با عضو شدن توی گروه های استارتاپی و گروه های مربوط به مدیرای شرکت ها و کسب و کارهای مختلف شروع کنم. اونجا ها عضو میشم و شروع میکنم به تبلیغات کردن و روش کار رو توضیح دادن.

4.     پروژه هایی که میگیرم رو میذارم توی کانال که گرافیستا ببینن و بعد منتظر نتیجه میشم.

5.     فیدبک هایی که میگیرم رو جمع بندی و تحلیل میکنم تا بتونم ساختاری که چیدم رو بهینه کنم.

6.     توی این مرحله من هیچ پورسانتی نمیگیرم و اصلا کاری به مدل مالی و  ندارم. فقط میخوام یه ساختاری رو برای این ایده خلق کنم که کار کنه. پروژه از کارفرما گرفته بشه، گرافیستها روش رقابت کنن، کارفرما یکی از طرح ها رو تایید کنه و پول به اون گرافیست داده بشه. و کم کم باگ های ساختاری رفع بشه. همین. فعلا دنبال پول نمیرم.

من الان یه ساختار خیلی ساده برای این ایده ساختم که میتونم با کمترین هزینه ی ممکن یه ایده ی استارتاپی رو تست کنم و ببینم اصلا کار میکنه یا نه.

سوال: اگه این ساختاری که واسه این ایده ی استارتاپ چیدیم کار نکرد چی؟

هیچی. یه ساختار دیگه میچینیم. اینجاست که خلاقیت به کار میاد. همیونجور که اول این قسمت گفتم، راه های رسیدن به یه استارتاپ موفق تقریبا بی نهایت هست. شما باید راه خودتون رو پیدا کنید. یادتون باشه توی مرحله ی تست، بیشترین چیزی که به دردتون میخوره، بازخوردهایی هست که از مشتریهاتون میگیرید. یعنی اینکه نظر مشتری چیه، میتونه ساختار شما رو اینقدر بالا و پایین کنه که کم کم بهینه بشه.

قدم پنجم: توسعه ی بازار و توسعه ی محصول

خب، فرض کنید که قدم چهارم با موفقیت انجام شد و ما یه ساختاری داریم که کار میکنه و مثلا هر ماه ۵ ۶ تا پروژه از طریق کانال من انجام میشه و مشکل اساسی ای هم به وجود نمیاد و همه چی روی رواله. حالا دیگه وقت توسعه ی محصول و توسعه ی بازار هست. داستان توسعه ی محصول و توسعه ی بازار یه فرآیند بی انتها هست که هرگز تموم نمیشه و به همین راحتی ها نیست که بشه اینجا گفتش.

توی این مرحله میتونه اتفاقایی مثل گرفتن شرکای تجاری، سرمایه گذار، هم تیمی، پیوت و  اتفاق بیوفته که هر زمان به این چیزا نیاز پیدا کردید باید برید و دانش خودتون رو در مورد این چیزا بیشتر کنید.

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 103
  • بازدید سال : 750
  • بازدید کلی : 3,450